سلام آقا

نمیدانم از کجا شروع کنم و با چه رویی با شما  صحبت کنم من که بنده ی گنهکار شما هستم

و نمیدانم با چه رویی باید انتظار داشته باشم که حرفهای مرا بشنوی و به من نگاه کنی

میدانم تو از من بچه مسلمان و شیعه انتظار داری و از کس دیگری چنین توقعی نداری

که برای آمدن شما دعا کنم

چرا  باید هر روز با کارهای خود موجب رنج و ناراحتی شما شوم و قلب شما رو آزرده خاطر کنم 

چرا که هر روز که از خواب بیدار میشوم دنبال گل حضرت زهرا نمیگردم

 میدانم گناهانم انقدر زیاد شده است که مرا در درون خود غرق کرده است

که دیگر نمیتوانم شما رو را در کنار خودم حس کنم و گناهانم من رو از شما جدا کرده

ای خدای من ای خدای من ای خدای من تو رو به این روزهای قشنگ و  زیبای سحرهای ماه رمضان هرچه

زودتر ظهور آقا امام زمان (عجج) رو برسان و بنده ی گنهکارت را به راه راست هدایت کن

آقاجان من از این نمیترسم که شما مرا عذابم دهی از این میترسم که شما برای من بنده ی سر پا گناه

 گریه کنی و غصه بخوری

چرا من باید اینطور باشم  چرا من نتونم با کارها خوبم دل فرزند حضرت زهرا رو شاد کنم

 چرا جمعه های که سپری میشود یادی از شما نمیکنم و این جمعه ها برای من تکراری شده است

آقای من خیلی وقت پیشا آرزوم این بود که شما رو ببینم ولی الان آرزوهام بیشتر دنیایی شدن

میدونم من رو این دنیای که هیچ ارزشی نداره مبهوت خود کرده

 و تازه فهمیدم هر چه در این دنیا هست تمام شدنی است

 روزی بدست میاد و روزی هم از دست میره و چرا باید غصه اون بخورم

و اون چیزی که برای من باقی میمونه فقط شماها برای من هستید

زندگی بدون شما که زندگی نیست

پشیمانم چرا توی این مدت کوتاهی کردم میخوام منو ببخشی و از امروز منو به عنوان یک سرباز

 کوچک خودت حساب کنی و به جان بی بی پهلو شکسته امیدوارم منو  ببخشی

خدایا امروز اومدم باهت آشتی کنم و امیدوارم بنده ی جدیدی رو از امروز داشته باشی

                                                                                                                                    انشاالله