اول محرمه...

همه کمدهاشون رو زیر و رو می کنند تا یه لباس مشکی پیدا کنند و ۱۰روزی به تن داشته باشند...

برای خیلی ها این کار یه فقط یه عادته!

مثل یه شعار!!که می تونه پشتش شعور باشه...

یا می تونه لقلقه زبون!!!

میتونه یه دنیا حرف باشه...یا یه ژست خالی و پوچ!!

امشب خیلی ها...کمدهاشون رو بیرون میریزند دنبال یه پیرهن مشکی...

پیرهن رو ولش کن!!

بیا اول گوشه دلهامون یه پارچه سیاه آویزون کنیم...

و در کنارش یه پارچه سرخ...

بیایید امسال بخواهیم این اتفاق به روحمون عرضه بشه.

بیاید امسال بشنویم و بفهمیم.

بیایید کمی تخیلمون رو به کار بیندازیم.

یه کم بیشتر و فراتر از تخیل های فانتزی روزمره مان.

و ادراک کنیم که این روزها چه اتفاقی داره می افتد.

نمی خواهید بگید که این اتفاق بزرگ یک بار در تاریخ افتاد و رفت و تمام شد؟

کیه که خوب گوش کنه و نشنوه <<هل من ناصر>> را هنوز هم؟