محرم رسید ...
اول محرمه...
همه کمدهاشون رو زیر و رو می کنند تا یه لباس مشکی پیدا کنند و ۱۰روزی به تن داشته باشند...
برای خیلی ها این کار یه فقط یه عادته!
مثل یه شعار!!که می تونه پشتش شعور باشه...
یا می تونه لقلقه زبون!!!
میتونه یه دنیا حرف باشه...یا یه ژست خالی و پوچ!!
امشب خیلی ها...کمدهاشون رو بیرون میریزند دنبال یه پیرهن مشکی...
پیرهن رو ولش کن!!
بیا اول گوشه دلهامون یه پارچه سیاه آویزون کنیم...
و در کنارش یه پارچه سرخ...
بیایید امسال بخواهیم این اتفاق به روحمون عرضه بشه.
بیاید امسال بشنویم و بفهمیم.
بیایید کمی تخیلمون رو به کار بیندازیم.
یه کم بیشتر و فراتر از تخیل های فانتزی روزمره مان.
و ادراک کنیم که این روزها چه اتفاقی داره می افتد.
نمی خواهید بگید که این اتفاق بزرگ یک بار در تاریخ افتاد و رفت و تمام شد؟
کیه که خوب گوش کنه و نشنوه <<هل من ناصر>> را هنوز هم؟
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۱ ساعت 10:30 توسط محمدرضاجدیدی
|
به وبلاگ گیاهپزشک دیگه تنها نیست خوش آمدید.محمدرضا جدیدی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته گیاهپزشکی گرایش بیماری شناسی هستم. امیدوارم مطالب خوبی بتونم برای شما خوانندگان محترم در این وبلاگ قرار بدم و شما هم با نظرات سازنده خودتون در هرچه بهتر شدن این وبلاگ کمک کنید.